وبلاگ کتابخانه عمومی آیت الله کفعمی زاهدان

( آدرس: زاهدان-خیابان آزادی-جنب شهرداری مرکزی- 05433222448)

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

وبلاگ کتابخانه عمومی آیت الله کفعمی زاهدان

( آدرس: زاهدان-خیابان آزادی-جنب شهرداری مرکزی- 05433222448)

۲۷ مطلب در مرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

کتاب «یادت باشد»، داستان زندگی شهید حمید سیاهکالی‌مرادی، دومین شهید مدافع حرم استان قزوین است که در کمتر از ده روز به چاپ هجدهم رسید.
 
«یادت باشد»؛ کتابی عاشقانه درباره زندگی شهید مدافع حرم و همسرش
 
 
 
کتاب «یادت باشد»، داستان زندگی شهید حمید سیاهکالی‌مرادی،دومین شهید مدافع حرم استان قزوین است که در کمتر از ده روز به چاپ هجدهم رسید.

این کتاب، عاشقانه‌ترین کتاب شهدای مدافع حرم برای شهید پاییزی دفاع از حریم اهل بیت (ع) است. شهید سیاهکالی‌مرادی، در پاییز سال 89 به کربلا رفت، در پاییز سال 91 عقد کرد، در پاییز سال 92 ازدواج کرد و نهایتاً در پاییز سال 94 به شهادت رسید!

این کتاب به روایت همسر شهید نوشته شده است و طراحی جذاب جلد آن، گویای همین غربت همسرانه از جنس پاییز است که کتاب «یادت باشد» را بیش از هر چیزی به کتابی سراسر عشق و محبت و دلدادگی بدل کرده است.


«یادت باشد» یک عاشقانه آرام در دل هیاهوهای زندگی است که با زبانی ساده و شیرین به‌قلم «رسول ملاحسنی» روایت شده و انتشارات شهید کاظمی در اسفند سال گذشته آن را روانه بازار کتاب کرده است. چاپ نخست کتاب، در روز رونمایی آن به اتمام رسید و در طول یک هفته، کتاب به چاپ سوم رسید. این اثر در حال حاضر به چاپ هجدهم رسیده است.

این کتاب، داستان دختر و پسر جوان ــ زن و شوهر ــ متولّدین دهه‌ی 70، است که برای اینکه در جشن عروسی‌شان گناه انجام نگیرد، نذر می‌کنند سه روز روزه بگیرند! آنها به‌ خدای متعال متوسّل می‌شوند، سه روز روزه می‌گیرند. پسر عازم دفاع از حریم حضرت زینب (سلام الله علیها) می‌شود؛ گریه‌ی ناخواسته‌ی این دختر، دل او را می‌لرزاند؛ به این دختر ــ به خانمش ــ می‌گوید که «گریه‌ی تو دل من را لرزاند، امّا ایمان من را نمی‌لرزانَد"»! و آن خانم می‌گوید که «من مانع رفتن تو نمی‌شوم، من نمی‌خواهم از آن زنهایی باشم که در روز قیامت پیش فاطمه‌ زهرا سرافکنده باشم!»

برشی از کتاب:

سر سفره که نشست گفت: «آخرین صبحونه رو با من نمی‌خوری؟!»؛ با بغض گفتم: «چرا این‌طور میگی؟ مگه اولین باره میری مأموریت؟!» گفت: «کاش می‌شـد صداتو ضبط می‌کردم با خودم می‌بردم که دلم کمتر تنگت بشه». گفتم: «قرار گذاشتیم هر کجا که تونستی زنگ بزنی، من هر روز منتظر تماست می‌مونم، منو بی‌خبر نذار.»
با هر جان کندنی که بود برایش قرآن گرفتم تا راهیش کنم، لحظه آخر به حمید گفتم: «حمید تو رو به همون حضرت زینب(س) هرکجا تونستی تماس بگیر». گفت: «جور باشه حتماً بهت زنگ می‌زنم، فقط یه چیزی، از سوریه که تماس گرفتم چطوری بگم دوستت دارم؟ اونجا بقیه هم کنارم هستن، اگه صدای منو بشنون از خجالت آب میشم»؛ به حمید گفتم: «پشت گوشی به جای دوستت دارم بگو یادت باشه! من منظورت رو می‌فهمم». از پیشنهادم خوشش آمده بود، پله‌ها را که پایین می‌رفت برایم دست تکان می‌داد و با همان صدای دلنشینش چندباری بلند بلند گفت: «یادت باشه! یادت باشه!» لبخندی زدم و گفتم: «یادم هست! یادم هست.»

کتاب یادت باشد توسط انتشارت شهید کاظمی چاپ و با مبلغ 15 هزار تومان در دسترس علاقه مندان قرار گرفته است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۹ ، ۱۶:۲۰
 

زندگی امروزی با دنیای آنلاین و مجازی گره باز نشدنی خورده است زندگی آنلاین راحتی های فراوانی برایمان ب وجود آورده اما محرومیت هایی هم ایجاد کرده است . . خواندن مداوم کتاب یکی از این محرومیت هاست .

گوشی موبایلتان بیش از اندازه محرومان می کند ؟

این روزها نمی شود از گوشی و دیگر وسایل حاصل تکنولوژی جدا شد . سرزنش و عذاب وجدان هم ندارد . فقط باید با این نوع زندگی وفق پیدا کنیم . و راه خودمان را پیدا کنیم . خوانده کتاب آنلاین یکی از این راههاست . امروزه کتابها فقط صفحه های کاغذی نیستن که وقتی که اینترنت نباشد به سراغشان برویم . صفحه های اینستاگرام و وبلاگها؛ پادکست ها ؛ .. مختص کتاب و کتابخوانی هستند . نسخهای الکترونیکی و پی دی اف کتاب ها در دسترس هستند . این کتابها و منابع دیگر , کتاب خواندن آنلاین را شدنی کرده اند .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۹ ، ۱۵:۱۱

 

هر کتاب خاطره راوی خاص خودش را دارد و هر راوی هم از یک حیث دارای اعتبار است. راوی کتاب «اسیر کوچک» هم از یک جهت جالب بوده و یک روایت تازه از دوران جنگ تحمیلی را از زبان کوچک ترین اسیر ایرانی شرح می دهد که همین قضیه، امتیاز اصلی راوی کتاب است؛ او با همه فرق دارد. دست به سلاح نبرده و حتی شاید به دشمن بعثی سنگ هم پرتاب نکرده باشد، اما به هر حال در یک جمع خانوادگی در بند دشمن است و این برای یک کودک، خیلی هولناک است.

راوی کتاب کودکی است که همراه خانواده اش اسیر می شود و جنگ و اسارت را از دریچه نگاه و تفکرات یک کودک تجربه می کند. این نگاه در روایت امروز او از جنگ هم وجود دارد و هراس ها و ترس های یک کودک از این شرایط را بیان می کند. او نگاه کودکانه آن روزهایش را به نگاه امروزش به جنگ پیوند زده و آن ها را در کتاب «اسیر کوچک» بیان کرده است.

این اسیر کوچک از جابه جایی هایشان در اردوگاه های مختلف، از دیگر خانواده های اسیر و همچنین شرایط اسارت خانواده ها در اردوگاه های دشمن صحبت کرده و اطلاعات خوبی را در این زمینه ها در اختیار مخاطبان قرار می دهد.

رضازاده و یا همان «اسیر کوچک» درباره اتفاقاتی چون دیدار با نمایندگان صلیب سرخ و اتفاقاتی که در پی آن می افتد و دیدار با شهید تندگویان توضیحاتی ارائه می کند. از دیگر اتفاقات جالبی که در این کتاب روایت شده موضوع دیدار معاون نخست وزیر عراق، طه یاسین رمضان از اردوگاه و گفت‏ و ‏گو با غلامرضا رضازاده قهرمان کوچک این کتاب است که سربلندی، عزت و افتخارآفرینی رزمندگان ایرانی، حتی در زمان اسارت را به مخاطب یادآوری می کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۹ ، ۱۵:۰۴

 

معرفی کتاب آن بیست و سه نفر

همه‌ی ماجرای �حماسه‌ی خرمشهر�، آن چیزی نیست که تا به حال شنیده‌ایم. در بطن و متن این ماجرا، وقایع و رخدادهای زیادی مغفول مانده که کمتر به آن‌ها پرداخته شده است. درست در همان روز جمعه‌ی شروع عملیات، یک گردان از لشکر ۴۱ثارالله به فرماندهی �قاسم سلیمانی� در محاصره‌ی دشمن گرفتار شدند و ...

 

در اولین ساعات صبح روز جمعه دهم اردیبهشت ماه ۱۳۶۱، رزمندگان ایرانی پس از دو سه عملیات پیروزمندانه و غرورآفرین، عملیات دیگری را با نام �بیت‌المقدس� آغاز ‌کردند. عملیاتی که پس از بیست‌و‌سه روزِ پر از حادثه و التهاب، بالاخره به ثمر نشست و با خبر خوش �خرمشهر آزاد شد� کام مردم را شیرین ‌کرد.

اما همه‌ی ماجرای �حماسه‌ی خرمشهر�، آن چیزی نیست که تا به حال شنیده‌ایم. در بطن و متن این ماجرا، وقایع و رخدادهای زیادی مغفول مانده که کمتر به آن‌ها پرداخته شده است. درست در همان روز جمعه‌ی شروع عملیات، یک گردان از لشکر ۴۱ثارالله به فرماندهی �قاسم سلیمانی� در محاصره‌ی دشمن گرفتار شدند و نه راه پیش‌روی داشتند و نه عقب‌نشینی. ارتش عراق هم از فرصت استفاده کرد و حملات خود را بر روی این محور افزایش داد. در نتیجه تعدادی از نیروهای ایرانی توسط ارتش عراق به اسارت در آمدند.

از نیروهایی که اسیر شدند، ۲۳ نفر کسانی بودند که سن و سال کمتری داشتند و به اصطلاح ما، هنوز پشت لبشان سبز نشده بود؛ نوجوان‌هایی که پانزده تا هفده سال بیشتر نداشتند. بی‌شک ماجرای اسارت این ۲۳ نفر آن‌قدر مهم و شنیدنی هست که �مرتضی سرهنگی� آن را جزو ده واقعه‌ی مهم دوران دفاع مقدس قلمداد ‌کرده است.

حالا بعد از گذشت بیش از سی سال از آن ماجرا، خاطرات آن روزها منتشر شده است. کتاب �آن بیست و سه نفر� نوشته‌ی احمد یوسف‌زاده روایت هشت ماه از اسارت نه‌ساله‌ی یکی از همین ۲۳ نفر است که رهبر انقلاب هم در نخستین روزهای سال ۹۴، آن را خوانده و بر آن تقریظی هم نوشته‌اند.

کتاب آن بیست و سه نفر اما به‌جز روایت ماجرای اسارت نوجوانان کرمانی، پرده از فراتر بودن جنگ به آنچه در جبهه‌ها اتفاق می‌افتد نیز برمی‌دارد. یوسف‌زاده وقتی از مهر مادرش می‌نویسد که دل کندن از کوچکترین فرزند برایش دشوار است، وقتی از مادر �اکبر دانشی� می‌نویسد که به واسطه‌ی برادرش به او پیغام داده که بعد از مرگ پدر، تو تنها نان‌آور خانه‌ای و دلخوشی خانواده‌ی شش نفره به توست و ما را به که می‌سپاری، و ده‌ها اتفاق دیگر از این دست، آن‌ها را به‌خوبی به تصویر ‌کشیده و مخاطب، خیلی خوب می‌فهمد که جنگ صرفا �خط مقدم� نیست و تا عمق شهرها و روستاها نیز امتداد پیدا می‌کند.

داستان آن بیست و سه نفر با روایت حال و هوای مردم عراق که برای اسرای ایرانی در حرم حضرت موسی‌بن‌جعفر علیه‌السلام آرزوی سلامتی دارند و مردم تهران که در مهدیه و بعد از دعای کمیل برای آزادی اسرا دعا می‌کنند، دلها و عواطف انسان‌ها و خانواده‌ها را نیز در کنار ماجرای جبهه‌ها به تصویر کشیده است. در بخشی از کتاب میخوانیم:

�شب جمعه بود. صالح تا نیمه‌شب زیر پتو ماند و به اخبار و برنامه‌های رادیوی ایران گوش داد. حیاط زندان خلوت شده بود. به‌جز نگهبان ورودی همه خواب بودند. از زندان کناری هم هیچ صدایی نمی‌آمد. ما همچنان بیدار مانده بودیم که صالح از زیر پتو بیرون بیاید و بگوید از رادیو چه شنیده است. سرانجام صالح گوشه‌ی پتو را بالا زد. وقتی مطمئن شد نگهبان‌های عراقی خوابند، از ما خواست بی‌سروصدا فقط کمی به او نزدیک بشویم. شدیم. صالح، صدای رادیو را اندکی بیشتر کرد. می‌خواست ما هم بشنویم آنچه خودش داشت می‌شنید. صدای حزینی از رادیو شنیده می‌شد. پخش مستقیم دعای کمیل بود از مهدیه‌ی تهران. دعاخوان که رسیده بود به آخرین فراز دعای کمیل، شروع کرد به دعا کردن تا رسید به اینجا که �خدایا به‌حق زندانی بغداد، امام موسی کاظم، الساعه وسیله‌ی استخلاص همه‌ی زندانیان اسلام را، مخصوصا آن عزیزانی که در زندان‌های بغدادند فراهم بفرما!� مردم در مهدیه‌ی تهران آمین گفتند و در زندان بغداد اشک در چشمان ما حلقه زد...�

یکی از اتفاقات منحصربه‌فرد در ماجرای �آن بیست و سه نفر� ماجرای دیدار با صدام و سوءاستفاده‌ی تبلیغاتی از آن‌هاست. صدام با دیدن فیلم نوجوانان ایرانی اسیرشده، تصمیم می‌گیرد تا شکستی را که در صحنه‌ی نبرد در حال شکل‌گیری برای ارتش اوست، با یک ضربه‌ی تبلیغاتی به جبهه‌ی مقابل جبران کند و اینگونه وانمود کند که جمهوری اسلامی کودکان را به زور به میدان جنگ می‌آورد. به همین منظور دیداری را با آنان تدارک می‌بیند:

�با تندی از ما خواستند بلند شویم و بایستیم. ایستادیم، بی آنکه بدانیم برای چه می‌ایستیم. از پشت سر صدای پا کوبیدن نظامیان بلند شد و عکاس‌ها به‌سمت صداها هجوم بردند. از فاصله‌ی دور دیدیم مردی با لباس نظامی، دست دخترکی سفیدپوش را گرفته و دارد به‌سمت ما می‌آید.

مرد به ما نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد. حالا او را کاملا می‌دیدیم که لبخند می‌زد و به‌سمت صندلی شاهانه می‌رفت. او صدام حسین بود؛ رئیس جمهور عراق. دنیا انگار روی سرمان خراب شد. ما در قصر صدام بودیم. مردی که شهرهایمان را موشک‌باران و به خاکمان تجاوز کرده بود. او جوانان وطنمان را کشته بود و در آن لحظه چشم در چشم ما در فاصله‌ی چندمتری‌مان داشت لبخند می‌زد و ما هیچ کاری نمی‌توانستیم بکنیم؛ جز اینکه مثل همیشه گره در ابروان بیندازیم، که یعنی ما از حضور در کاخ رئیس جمهور عراق شادمان نیستیم.�

اما بی‌شک یکی از نقاط قوت این کتاب، قلم روان و ساده و در عین حال جذاب و توصیف‌گر نویسنده است. یوسف‌زاده به‌خوبی و باحوصله حالات انسانی و فضای وقوع رویدادها را ترسیم کرده و مخاطب را با خود به زندان‌های مخوف عراق ‌برده است. علاوه بر این ارجاع‌های به گذشته (فلاش‌بک) که نویسنده از دوران اسارت به دوران زندگی در روستای خود زده، به ترسیم فضای بهتر حالات روحی اسرا برای خواننده‌ی کتاب کمک کرده است.

کتاب �آن بیست و سه نفر� در چهار فصل اصلی تنظیم شده است و در هر یک، رویدادهای یکی از فصل‌های سال ۶۱ شمسی در دوران اسارت تشریح شده اند. تنظیم مناسب کتاب، علاوه بر قلم شیوای نویسنده، به مطالعه‌ی آسان و روان کتاب کمک می‌کند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۹ ، ۱۴:۴۶

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۹ ، ۱۴:۴۳

 

بیست و ششمین روز از مرداد ماه یادآور بازگشت سرافرازانه آزادگان به میهن در سال 1369 و فرصتی برای مرور رشادت‌های این غیور مردان است.

سال 1369 سالی پر تلاطمی برای مردم ایران بود، در گرماگرم تابستان، روز 26 مرداد سال 1369 بالاخره جمهوری اسلامی ایران با سربلندی توانست رزمندگانی را که مجاهدانه از دین و شرف و خاک کشور دفاع کرده بودند و در دست دشمن اسیر شده بودند ، به وطن بازگرداند.

 

روز ۲۶ مرداد سال ۱۳۶۹، میهن اسلامی شاهد حضور اولین گروه آزادگان سرافرازی بود که پس از سال ها اسارت در زندان ها و اسارتگاه های رژیم بعث عراق، قدم به خاک پاک میهن اسلامی خود گذاشتند. ستاد رسیدگی به امور آزادگان که در ۲۲ مرداد ۶۹ تشکیل شده بود، تبادل حدود 50 هزار آزاده را با همین تعداد اسیر عراقی و با هماهنگی دستگاههای دیگر برعهده گرفت. با این تفاوت که اسرا آنها نظامی بودند و اسرای ما بیشتر بسیجی و غیرنظامی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۹ ، ۱۴:۲۹

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۹ ، ۱۲:۵۶


امید خدا به ما نویدی بدهد
در عید غدیر اجر مزیدی بدهد

از برکت ذکر یاعلی و صلوات
حق با فرجش بر همه عیدی بدهد

عید سعید غدیر خم مبارک باد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۹ ، ۰۷:۵۷

«روی دست آسمان»

پدیدآور: مهدی خدامیان آرانی

ناشر: وثوق

تعداد صفحات: ۱۲۸

یکی از شیوه‌های نگارش تاریخ، شیوه روایی و داستانی است که در آن نویسنده با بهره‌گیری از منابع دست اول، مقاطع گوناگون تاریخی را به صورت داستانی روایت می‌کند. «روی دست آسمان» داستانی از رویداد بسیار مهم و تأثیرگذار غدیر خم است.

نویسنده در آغاز کتاب می‌گوید: «من می‌خواهم شما را به سفر مهمی ببرم، آیا شما همسفر من می‌شوید؟ ما به «مدینه» سفر کرده و همراه با پیامبرصلی الله علیه و آل وسلم لباس احرام به تن می‌کنیم و به «مکه» می‌رویم؛‌ طواف خانه خدا انجام داده و بعد از مدتی به سرزمین «عرفات» و «منا» باز می‌گردیم و در میانه راه به برکه آبی می‌رسیم که بسیار زلال و باصفاست! در آنجا جبرئیل نازل می‌شود و پیام مهمی را برای پیامبر می‌آورد و حماسه غدیر شکل می‌گیرد. خورشید امامت و ولایت طلوع می‌کند و جهانی را با نور خود روشن می‌کند. بعد از بیعت با امام خویش به «مدینه» باز می‌گردیم،‌ اما با ورود به آن شهر،‌ پیامبر(صلی الله علیه و آله) بیمار می‌شود و سفر آسمانی او فرا می‌رسد...»

نگارنده با مطالعه کتاب‎های متعدد تاریخی (حدود ۱۴۷ منبع) ابعاد مختلف این حادثه بزرگ را با زبان داستان به تصویر کشیده و انواع کارشکنی‎ها و خیانت‌ها در انحراف غدیر خم را منعکس می‎کند. وی با برجسته کردن برخی موضوعات از وقایع به غدیر به بازگویی حوادث و خاطرات مربوط به آن پرداخته است.

در این کتاب به برخی از مهم ترین شبهات درباره حادثه غدیر خم در قالب داستان پاسخ داده شده است. به عنوان مثال شبهه «مولا» که برخی مدعی هستند، مقصود از مولا، دوست است، تبیین شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۹ ، ۰۸:۰۴

«جستجوگران شمشیر عدالت»

 پدیدآور: داوود امیریان

 ناشر: عهد مانا

 تعداد صفحات: ۱۶۸

جستجوگران شمشیر عدالت، داستانی جذاب و تخیلی- تاریخی است که در سرزمین جینجات‌ها رخ می‌دهد. در آن‌جا که آدم‌ها و جنیان با هم زندگی بسیار خوبی دارند؛ تا این‌که شیطان از قدرت‌طلبی یکی از بزرگان آن‌ها استفاده کرده و او را اسیر خود می‌سازد.
این داستان، روایت‌گر ظلمی است که از مرگ ملکه آغاز می‌شود. شاهزاده که تاب از دست دادن همسرش را ندارد، با عالم و آدم دشمن می‌شود. آرزویش دست‌یابی به انگشتر جادویی و شمشیر عدالت است که بتواند بر همه چیز، حتی مرگ مسلط شود. اهریمن، آرزویش را برآورده می‌کند و در عوض به اژدهایی مخوف تبدیلش می‌کند که برای زنده ماندن باید هر ماه دختری چهارده ساله را قربانی کند.

در این میان تنها راه شکست او دست یافتن نسلش به شمشِیر عدالت است. آیریک و آفریدو، نوه‌هایش، برای نجات خواهرشان شجاعانه دست به این جستجو می‌زنند. جستجوی شمشیر عدالت...

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

«جی جی، تو که ترسو نبودی! پدرت از شجاعت و نترسی تو خیلی برایم گفته. مگر تو نبودی که آن مار مهاجم را نابود کردی؟! مگر تو شاهزاده نیستی؟ نباید کاری کنی که باعث خجالت و سرافکندگی پدرت شوی. ترس از تو کوچکتره. به خاطر همین توانسته در وجودت پنهان شود. جی جی کم‌کم چهره‌اش باز شد: حق با توست. ترس از من کوچکتره! آره من از ترس بزرگترم! دیگر نگران چیزی نباشید. برویم...»


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۹ ، ۰۸:۰۳

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۹ ، ۰۸:۴۶

 

  پیرمرد و دریا نام رمان کوتاهی است از ارنست همینگوی، نویسنده سرشناس آمریکایی. این رمان در سال ۱۹۵۱ در کوبا نوشته شد و در ۱۹۵۲ به چاپ رسید. پیرمرد و دریا واپسین اثر مهم داستانی همینگوی بود که در دوره زندگی‌اش به چاپ رسید. این داستان، که یکی از مشهورترین آثار اوست، شرح تلاش‌های یک ماهیگیر پیر کوبایی است که در دل دریاهای دور برای به دام انداختن یک نیزه‌ماهی بسیار بزرگ با آن وارد مبارزهٔ مرگ و زندگی می‌گردد. نوشتن این کتاب یکی از دلایل عمده اهدای جایزه ادبی نوبل سال ۱۹۵۴ به ارنست همینگوی بوده‌است.ارنست همینگوی در این کتاب به حوزهٔ زندگی پیرمردی چنگ می‌اندازد که روزی قلمرو بزرگ دریا در حیطه اقتدارش بود و عروسکان خوش خرام دریا بیوه‌هایی بوده‌اند درمانده در تار و پود تورش و اینک زندگی او به پایان خود می‌رسد، در آرزوی بزرگترین صیدش دل به دریای بزرگ می‌سپارد و بزرگترین صیدش را به چنگ می‌آورد .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۹ ، ۱۵:۱۲

نخستین ابیات شاعران کشور برای حمایت از کادر درمان و همراه شدن با بسیج همگانیِ دعوت به استفاده از ماسک برای مقابله با ویروس کرونا سروده و به پویش ادبی «اقتراح ماسک» ارسال شد .

رضا اسماعیلی

 

۱

هشدار! به دوستان خود غم ندهی

بیماری و درد، جای مرهم ندهی

بی ماسک مرو ز خانه‌ات بیرون، تا

ای جان! «کرونا» به خلق عالم ندهی

 

۲

«سعدی» که هوای باغ و بستان می‌کرد

در روی زمین سفر فراوان می‌کرد

گر از «کرونا» شنیده بود اوصافی

خود را به حصار خانه زندان می‌کرد!


 


 

مصطفی محدثی خراسانی

 

اگر چه گرفتیم بر ماسک خشم

عجب رونقی یافت بازار چشم


عبدالرحیم سعیدی‌راد

 

رفته بودم سراغ دلدارم

چونکه ماسکی نداشت برگشتم


 


سعید بیابانکی

 

ناگهان ماسک بر انداخته‌ای یعنی چه؟

مست از خانه برون تاخته‌ای یعنی چی؟

 


محمود اکرامی فر


۱

"ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد"

چرا که ماسک سه لایه به صورتش زده بود

 

۲

"چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست"

خطاست اینکه به بازار می‌روی بی ماسک

 

۳

"به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست "

که هر که ماسک نزد از قبیله‌ی مانیست

 


کمیل قزلباش از پاکستان

 

ای جوانان وطن جان من و جان شما

ماسک بر چهره بیفزایید قربان شما


 


علیرضا قزوه

 

۱

به روز حشر اگر ‌می روی به سمت بهشت

دو بسته ماسک ببر احتیاط در این است

 

۲

کسی که ماسک خرید از قبیله‌ی ما هست

کسی که ماسک نزد از قبیلهی ما نیست

۳

ماسک‌ها را بود آیا که عیاری گیرند

اکثر ماسک فروشان پی کاری دگرند

 

۴

دوش می‌آمد و رخساره برافروخته بود

بینی‌اش بر اثر ماسک زدن سوخته بود


عبدالجبار کاکایی

 

(دوستان چون این ماسک قافیه نداره با اجازه به تحریف قافیه دست زدم)

 

 روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاسک‌

بهر طلب طعمه پر و بال بیاراسک

 

بر بال و پر خود ژل و الکل زد و فرمود

امروز دهان همه‌مان صاف شد از ماسک

 

پایین‌تر از این گر بپرم از نظر تیز

بینم سرموی وزغی سوخته در جاسک

 

ناگه ز کمینگاه یکی ناقل پنهان

زد عطسه تندی و بیفکند بر او راسک

 

اینش عجب آمد که ز یک بینی کوچک

این تیزی و این تندی عطسه ز کجا خاسک

 

بر خاک فرود آمد و با خس خس سینه

لختی نظر خویش گشاد از چپ و از راسک

 

چون نیک نظر کرد به منقار بلندش

گفتا ز که نالیم؟ به منقار، بزن ماسک

 


محمود اکرامی‌فر

 

این من که خراسانی‌ام و ساکن تهران

بی‌ماسک پریشانم و با ماسک پریشان

تا چند پیامک بدهم، گل بفرستم

تا چند به یا تو دهم آب به گلدان

تاکی بنویسم غزلی با با دل زخمی

تا کی بنشینم تک و تنها لب ایوان

چشمان تو با ماسک غزالی‌ست که خفته‌ست

در  خاطره‌ی خاک غزلخیز خراسان

هر چند که دلتنگ  نگاه توام، اما

بی ماسک نیا پیش من ای پسته خندان

بی ماسک نرو سوی اداره، سوی شرکت

بی ماسک نرو پارک، نرو کوچه، خیابان

بی ماسک نرو «هایپر» و «میدان تره‌بار»

بی ماسک نخر ماست، نخر دوغ، نخر نان

بی ماسک نرو «بوکس»، نرو کُشتی و فوتبال

بی ماسک نرو دشت، نرو کوه و بیابان

امروز اگر ماسک نداری، نرو بیرون

مجبور شدی، رفتی اگر، هان پسرم، هان

آن صورت مردانه خود را همه‌ی روز

با هر چه و هر چیزِ دم دست بپوشان

ای ماسک به قربان تو که بی ژل و بوتاکس

چین‌های مرا کرده ای از آینه پنهان

ای ماسک! عزیز دل من، اهل کجایی؟

در پستوی انبار کِه ای داخل انبان؟

بسیار گران هستی و نایاب، از این رو

شهری‌ست به دنبال تو ترسیده و ترسان

ای ماسک کجایی که به دنبال تو چندیست

از خویش هراسانم و از خلق گریزان

یک روز به دنبال تو و روی قشنگت

رفتیم من و مائده و «کامی» و کیوان

رفتیم سوی مولوی و ناصر خسرو

رفتیم سوی گمرک و میدان خراسان

رفتیم منیریه و فردوسی و  بازار

رفتیم به دنبال تو دکان به دکان

دیدیم تو را رنگ به رنگ داخل مترو

دیدیم تو را در سبدی کنج خیابان

دیدیم تو را صدرنشین همه اجناس

دیدیم تو را زینت دکان عزیزان

دیدیم تو را در قفسه، کنج مغازه

دیدیم تو را همدم آیینه و قرآن

دیدیم تو را سبز، تو را قهوه‌ای سیر

دیدیم تو را صورتی و آبی کم جان

دیدیم تو را گل گلی و خط خطی و مات

دیدیم تو را جدی و دیدیم تو را «فان»

دیدیم حقوق همه، هرجا به ریال است

اما همه جا قیمت و قدر تو به تومان

یک روز به دنبال تو گشتیم و ندیدیم

آنگونه که می خواستم ای هدیه «ووهان»

القصه که شب آمد و ماسکی نخریدیم

القصه که تو گم شده بودی توی تهران

با تاکسی و آژانس؟ نه، با متروی دولت

دلخسته و سرخورده و افسرده و نالان

رفتیم سوی خانه خود زارتر از زار

رفتیم همه خسته و  دلمرده، پشیمان

گفتم چه کنم چاره ی این کار چه باشد

تا چند به دنبال تو سرگشته و حیران

در «جعبه جادو» نظری کردم و دیدم

آقای معاون زده است ماسک از آن «سان»

فکری به سرم زد که بدک نیست بدوزم

من هم دوسه تا ماسک، همین لحظه، همین آن

رفتم سر یک بقچه بسیار قدیمی

برداشتم از داخل آن مانتوی «مرجان»

برداشتم از داخل آن هرچه که دیدم

پیراهن و پیژامه و شلوارک «اشکان»


مهساطایری

 

۱

چنان به موی تو آشفته ام به بوی تو مست
که پیشت آمده ام ماسک رو و ژل در دست

 

۲

دل و جانم به تو مشغول ونظر در چپ و راست
تو بزن ماسک به صورت،که برای تو دواست

 

۳

دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت
تا که با ماسک،رقیبان به در از دور و برت

 

۴

در گرانی با خرید ماسک دلخوش میشویم
آبِ دریا در مذاقِ ماهیِ دریا خوش است
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۹ ، ۰۸:۱۹

ذبح کن شیطان جهَلت ، وقتِ قربانی رسید
دور کن امّاره نفست ، خویِ انسانی رسید

عاشقا مستانه بنگر ، یار در میخانه گشت
موسمِ دیـدارِ یارم ، چون به آسانی رسیـد

بالِ خود بگشا سفرکن ، دور شو از قید و بند
شاد و خرّم باش یارا ، گاهِ مهمانی رسید

عید آمد عید رَستن ، بنده گی آزاده گیست
رَستنَت باشد مبارک ، نور افشانـی رسید

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۹ ، ۱۴:۵۷

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۹ ، ۱۴:۳۷

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۹ ، ۰۷:۵۲

«مأموریت در قصر»

پدیدآور: سعید محمدی

 ناشر: جمکران

تعداد صفحات: ۱۹۶

«مأموریت در قصر»، حال و هوای تاریخی دارد. علی بن یقطین یکی از یاران امام کاظم (علیه السلام)، مشاور بزرگ هارون چنان نفوذی بر خلیفه دارد که هیچ کس نمی تواند او را کنار بزند. در حالی که از شیعیان درجه اول امام هفتم است، منصب وزیر اعظم را دارد و سعی می‌کند در عین پرده‌پوشی و تقیه، ارتباط بین خودش و امام و شیعیان را حفظ ‌کند و بتواند نسبت به انجام وظایف خود در راستای حمایت از شیعیان اقدام کند.

علی بن یقطین دست از اعتقاداتش بر نمی‌دارد. رفتارهای او و ابن‌حمزه و دیگر شیعیان امام کاظم (علیه السلام)، بدون کم و کاست نقل شده است. عملکرد کمتر شنیده شده و بسیار جالب توجه امام موسی کاظم(علیه السلام) در این داستان، ما را با این امام همامِ کمتر شناخته شده بیشتر آشنا می‌کند.

این رمان در سه فصل، متشکل از بخش های مختلف روایت می‌شود و ساختار یکپارچه و پرتعلیق آن، مخاطب را تا انتهای رمان با خود همراه می‌کند. از جذابیت‌های این اثر، تصاویر مرتبط با مطالب کتاب است که رغبت خواننده را به مطالعه، بیشتر می کند.

این کتاب، داستانی پر از درس، لذت، هیجان و عبرت‌های زیبای تاریخی است. راویِ دانایِ کل در این داستان با نگاهی موشکافانه، مخاطب خود را از خیابان‌های شهر تازه تأسیس بغداد می‌گذارند و لایه‌های این شهر هزار فرقه را نشان می‌دهد.

در تاریخ اسلام جوانمردانی همچون علی بن یقطین که با زیرکی، تدبیر و شجاعت خود برای اعتلای دین اسلام و اجرای دستورات امام زمان خود تا عمق موقعیت دشمن نفوذ می‌کردند، وجود دارند، اما متاسفانه در لابه‌لای نوشته‌های تاریخی مخفی مانده‌اند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۹ ، ۰۸:۰۵

 

ولادت
نویسنده: سعید تشکری
انتشارات: نیستان

  «ولادت»، نخستین کتاب از مجموعه‌آثاری است که سعید تشکری، نویسنده و نمایشنامه‌نویس صاحب‌سبک خراسانی قصد تالیف آن را داشته و دارد و موضوع آن به هجرت امام رضا(ع) و حضرت معصومه(س) از مدینه به مرو، پذیرش ولایتعهدی و شهادت ایشان می‌پردازد، با این تفاوت که تشکری در این اثر به‌دنبال روایت صرف چندین‌باره داستان زندگی و هجرت امام رضا(ع) که به تعبیر خود به‌دنبال بازنمایش تاثیر حضور معنوی این دو معصوم در زندگی و منش ایرانیان است، نیست. 

  داستان ولادت از یافت‌شدن فرزندان دو شبان خراسانی، یکی کاتب و دیگری صحاف در ویرانه‌های شوش دانیال پس از دیدار با مولای خود امام موسی‌کاظم(ع) و در پی کشتاری که عباسیان برای تاراج پارسیان انجام داده‌اند، آغاز می‌شود. این دو شبان تصمیم می‌گیرند فرزندان‌شان را از بدو طفولیت در وصیتی مکتوب به‌نام هم بخوانند. لیلا و هاتف اکنون پس از گذشت سال‌ها و مرگ این کاتب و صحاف می‌خواهند با هم ازدواج کنند، اما پرسش ساده آنها از خودشان این است: ما که هستیم؟ و چرا فرزند مولای پدران‌مان، ولیعهد تازه عباسیان است؟  لیلا و هاتف برای یافتن پاسخ خود و ازدواج با یکدیگر به مدینه می‌روند تا حقیقت امام هشتم شیعیان را بیابند و زندگی خود را آغاز کنند. رسیدن آنان به مدینه مصادف است با هجرت اجباری حضرت امام رضا(ع) و حضرت معصومه(س) به مرو. اکنون هاتف و لیلا، یکی در پی امام هشتم به سفر می‌رود و دیگری با حضرت معصومه(س) همراه می‌شود. هاتف و لیلا درمی‌یابند که ولادتی تازه برای پارسیان رقم خواهد خورد و آن آغاز تابناک سلسله‌ای نیکوست که در آینده به‌بار خواهد نشست. 

  نکته قابل‌توجه در این رمان، نمایشی است که تشکری در آن از پذیرش امام و اندیشه و منش او در میان ایرانیان هم‌عصر وی به‌نمایش می‌گذارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۹ ، ۱۲:۵۷

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۹ ، ۰۸:۴۶

  کتاب «سربلند» شامل زندگی و خاطرات شهید مدافع حرم محسن حججی  به قلم محمدعلی جعفری توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است.

  این کتاب در واقع زندگینامه داستانی شهید حججی را در بر می‌گیرد، شهید محسن حججی یکی از نیروهای لشکر زرهی ۸ نجف اشرف و از نیروهای مؤسسه شهید احمد کاظمی بود. این پاسدار ۲۵ ساله اصفهانی در منطقه مرزی عراق و سوریه با حمله نیروهای داعش، اسیر و دو روز بعد از اسارت به شهادت رسید.
  «آرامِ جان» عنوان اولیه این کتاب بود که پیش از چاپ به «سربلند» تغییر پیدا کرد. به تعبیر ناشر اثر و نوشتاری که در معرفی این اثر منتشر کرده، «سربلـند» روایتی است از انتخاب‌های محسن در زندگی زمینی‌اش که او را به آنچه می‌خواست، رساند. روایتی به زبان آنها که چندصباحی را با محسن بوده‌اند و در کنار محسن زیسته‌اند و با اشک‌ها و لبخندهایش گریسته یا خندیده‌اند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۹ ، ۱۲:۵۲