رضا اسماعیلی
۱
هشدار! به دوستان خود غم ندهی
بیماری و درد، جای مرهم ندهی
بی ماسک مرو ز خانهات بیرون، تا
ای جان! «کرونا» به خلق عالم ندهی
۲
«سعدی» که هوای باغ و بستان میکرد
در روی زمین سفر فراوان میکرد
گر از «کرونا» شنیده بود اوصافی
خود را به حصار خانه زندان میکرد!
مصطفی محدثی خراسانی
اگر چه گرفتیم بر ماسک خشم
عجب رونقی یافت بازار چشم
عبدالرحیم سعیدیراد
رفته بودم سراغ دلدارم
چونکه ماسکی نداشت برگشتم
سعید بیابانکی
ناگهان ماسک بر انداختهای یعنی چه؟
مست از خانه برون تاختهای یعنی چی؟
محمود اکرامی فر
۱
"ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد"
چرا که ماسک سه لایه به صورتش زده بود
۲
"چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست"
خطاست اینکه به بازار میروی بی ماسک
۳
"به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست "
که هر که ماسک نزد از قبیلهی مانیست
کمیل قزلباش از پاکستان
ای جوانان وطن جان من و جان شما
ماسک بر چهره بیفزایید قربان شما
علیرضا قزوه
۱
به روز حشر اگر می روی به سمت بهشت
دو بسته ماسک ببر احتیاط در این است
۲
کسی که ماسک خرید از قبیلهی ما هست
کسی که ماسک نزد از قبیلهی ما نیست
۳
ماسکها را بود آیا که عیاری گیرند
اکثر ماسک فروشان پی کاری دگرند
۴
دوش میآمد و رخساره برافروخته بود
بینیاش بر اثر ماسک زدن سوخته بود
عبدالجبار کاکایی
(دوستان چون این ماسک قافیه نداره با اجازه به تحریف قافیه دست زدم)
روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاسک
بهر طلب طعمه پر و بال بیاراسک
بر بال و پر خود ژل و الکل زد و فرمود
امروز دهان همهمان صاف شد از ماسک
پایینتر از این گر بپرم از نظر تیز
بینم سرموی وزغی سوخته در جاسک
ناگه ز کمینگاه یکی ناقل پنهان
زد عطسه تندی و بیفکند بر او راسک
اینش عجب آمد که ز یک بینی کوچک
این تیزی و این تندی عطسه ز کجا خاسک
بر خاک فرود آمد و با خس خس سینه
لختی نظر خویش گشاد از چپ و از راسک
چون نیک نظر کرد به منقار بلندش
گفتا ز که نالیم؟ به منقار، بزن ماسک
محمود اکرامیفر
این من که خراسانیام و ساکن تهران
بیماسک پریشانم و با ماسک پریشان
تا چند پیامک بدهم، گل بفرستم
تا چند به یا تو دهم آب به گلدان
تاکی بنویسم غزلی با با دل زخمی
تا کی بنشینم تک و تنها لب ایوان
چشمان تو با ماسک غزالیست که خفتهست
در خاطرهی خاک غزلخیز خراسان
هر چند که دلتنگ نگاه توام، اما
بی ماسک نیا پیش من ای پسته خندان
بی ماسک نرو سوی اداره، سوی شرکت
بی ماسک نرو پارک، نرو کوچه، خیابان
بی ماسک نرو «هایپر» و «میدان ترهبار»
بی ماسک نخر ماست، نخر دوغ، نخر نان
بی ماسک نرو «بوکس»، نرو کُشتی و فوتبال
بی ماسک نرو دشت، نرو کوه و بیابان
امروز اگر ماسک نداری، نرو بیرون
مجبور شدی، رفتی اگر، هان پسرم، هان
آن صورت مردانه خود را همهی روز
با هر چه و هر چیزِ دم دست بپوشان
ای ماسک به قربان تو که بی ژل و بوتاکس
چینهای مرا کرده ای از آینه پنهان
ای ماسک! عزیز دل من، اهل کجایی؟
در پستوی انبار کِه ای داخل انبان؟
بسیار گران هستی و نایاب، از این رو
شهریست به دنبال تو ترسیده و ترسان
ای ماسک کجایی که به دنبال تو چندیست
از خویش هراسانم و از خلق گریزان
یک روز به دنبال تو و روی قشنگت
رفتیم من و مائده و «کامی» و کیوان
رفتیم سوی مولوی و ناصر خسرو
رفتیم سوی گمرک و میدان خراسان
رفتیم منیریه و فردوسی و بازار
رفتیم به دنبال تو دکان به دکان
دیدیم تو را رنگ به رنگ داخل مترو
دیدیم تو را در سبدی کنج خیابان
دیدیم تو را صدرنشین همه اجناس
دیدیم تو را زینت دکان عزیزان
دیدیم تو را در قفسه، کنج مغازه
دیدیم تو را همدم آیینه و قرآن
دیدیم تو را سبز، تو را قهوهای سیر
دیدیم تو را صورتی و آبی کم جان
دیدیم تو را گل گلی و خط خطی و مات
دیدیم تو را جدی و دیدیم تو را «فان»
دیدیم حقوق همه، هرجا به ریال است
اما همه جا قیمت و قدر تو به تومان
یک روز به دنبال تو گشتیم و ندیدیم
آنگونه که می خواستم ای هدیه «ووهان»
القصه که شب آمد و ماسکی نخریدیم
القصه که تو گم شده بودی توی تهران
با تاکسی و آژانس؟ نه، با متروی دولت
دلخسته و سرخورده و افسرده و نالان
رفتیم سوی خانه خود زارتر از زار
رفتیم همه خسته و دلمرده، پشیمان
گفتم چه کنم چاره ی این کار چه باشد
تا چند به دنبال تو سرگشته و حیران
در «جعبه جادو» نظری کردم و دیدم
آقای معاون زده است ماسک از آن «سان»
فکری به سرم زد که بدک نیست بدوزم
من هم دوسه تا ماسک، همین لحظه، همین آن
رفتم سر یک بقچه بسیار قدیمی
برداشتم از داخل آن مانتوی «مرجان»
برداشتم از داخل آن هرچه که دیدم
پیراهن و پیژامه و شلوارک «اشکان»
مهساطایری
۱
چنان به موی تو آشفته ام به بوی تو مست
که پیشت آمده ام ماسک رو و ژل در دست
۲
دل و جانم به تو مشغول ونظر در چپ و راست
تو بزن ماسک به صورت،که برای تو دواست
۳
دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت
تا که با ماسک،رقیبان به در از دور و برت
۴
در گرانی با خرید ماسک دلخوش میشویم
آبِ دریا در مذاقِ ماهیِ دریا خوش است