غصه ها و دلتنگی ها را کنار بگذاریم، چون تنها به خودمان زیان می رسانند
و باعث عقب ماندگی می شود
پیشرفت در همه جا بی وقفه ادامه دارد
و لازم است ما هم با آن همراه باشیم ...
وای بر کسانی که از ترس نگرانی های احتمالی آینده
در کنار راه بنشینند و برای گذشته ای گریه کنند
که هرگز بهتر از حال حاضر نبوده است ...
دخمه - ژوزه ساراماگو
یک دانشجوی افغانی میگفت زمان تحصیلم در سوئیس با یکی از اساتید دانشگاهمون رفتیم کافه نزدیک دانشگاه تا قهوه بخوریم.
حرف از حکومت و اوضاع بد افغانستان شد که استادم حرف جالبی زد که همواره توی ذهنم نقش بست.
استادم گفت: فکر نکن برای کشورها قرعه کشی کرده اند و مردم سوئیس به خاطر شانس خوب این حکومت گیرشون اومده و مردم افغانستان بد شانس بودن و به این روز افتادند، بلکه هر ملتی حکومتی که سزاوارش هست رو میسازه و اتفاقا مردم سوئیس حقشون داشتن حکومتی اینچنین هست و افغان ها هم لیاقتشون بیشتر از اینی که دارند، نیست.
دوستم میگفت: کمی احساس تحقیر کردم، به همین خاطر پرسیدم: افغان ها چه کاری باید انجام دهند تا تغییر کنند؟
استاد فنجون قهوه رو از کنار دهانش پائین آورد و لبخندی زد و گفت:
هر سوئیسی در سال ۱۰ کتاب میخواند، تو اگر یک افغانی را دیدی از طرف من بهش بگو چنانچه مردم کشورت سالی یک کتاب بخوانند کشورت تغییر خواهد کرد.
این راه حل به کشورهای مشابه نیز قابل تعمیم است.
قانونی داریم که همیشه صادق است: "ما به محیط مان عادت می کنیم""
اگر با آدم های بدبخت نشست و برخواست کنید، کم کم به بدبختی عادت می کنید و فکر می کنید که این طبیعی است.
اگر با آدم های غرغرو همنشین باشید عیب جو و غرغرو می شوید و آن را طبیعی می دانید
اگر دوست شما دروغ بگوید، در ابتدا از دستش ناراحت می شوید ولی در نهایت شما هم عادت می کنید به دیگران دروغ بگویید و اگر مدت طولانی با چنین دوستانی باشید، به خودتان هم دروغ خواهید گفت.
اگر با آدم های خوشحال و پر انگیزه دمخور شوید شما هم خوشحال و پرانگیزه می شوید و این امر برایتان کاملا طبیعی است.
"تصمیم بگیرید به مجموعه افراد مثبت ملحق شوید وگرنه افراد منفی شما را پایین می کشند و اصلا متوجه چنین اتفاقی هم نمی شوی"
از کتاب: یک روز را ۳۶۵ بار تکرار نکن
کارمندان و کارگزاران٬ گروه بزرگی از افراد جامعه هستند که خانواده بزرگ دولت را تشکیل می دهند. آنان به مثابه بازوان پرتوان دولت در وزارتخانه ها و سازمان ها و عرصه های گوناگون دولت اسلامی را با انجام وظایف خود یاری می رسانند..این طیف عظیم همچون دیگر بخش های جامعه به تنناسب شغلی٬ مجموعه ای از ارزش ها و ضدارزش ها و بایدها و نبایدها دارند که با رعایت آنها نقش مفیدتری خواهند داشت. دراین زمینه این کتاب در سه فصل تدوین شده است:
فصل اول: کلیات
فصل دوم: ارزشها و ضدارزش های اداری
فصل سوم: احکام اداری
اکنون بخشی از این کتاب را از نظرتان میگذرانم:
نکته های اخلاقی در مدیریت
و از همه مهم تر مثبت گرا باشید تا خود و سازمان شما پرانرژی و امیدوار باشند.
روانشناسان
و پزشکان امروز معتقدند افراط در کار و خستگی، در معرض سرما و گرمای شدید
بودن، بی بهره ماندن از مقدار کافی غذای صحی و ضروری، اقامت در اماکن مرطوب
و بی نور، تسلیم کسالت و رخوت شدن و تنبلی و سستی کردن و زیاده روی در
اعمال جنسی از جمله دشمنان زندگی بشری است.
ولی هیچ یک از این عوامل منفی و مضر زندگی، به قدر خشم و غضب، خود خوردن و
غیظ کردن و انفعالات عنیف و عواطف و احساسات تند و شدید آدمی را فرسوده و
تباه نمی سازد.
(آیین کامیابی - دیل کارنگی)
شد عزای باب مظلومت بیا یابن الحسن
جان به قربان تو ای صاحب عزا یابن الحسن
عسگری مسموم شد از زهر بیداد و ستم
کز غمش سوزد دل اهل ولا یا بن الحسن
در عزای عسگری آید زنای اهل دل
صد فغان همراه با شور ونوا یابن الحسن
آب شد شمع وجودش زاتش زهر ستم
خاک غم بر سر کنم زین ماجرا یابن الحسن
در جوانی رفت از دنیا امام عسگری
شد کویر دل از این غم شعله زا یابن الحسن
این مصیبت را زسوز سینه و با اشک وآه
تسلیت گوئیم امشب بر شما یابن الحسن
گاه از هجران جانسوز تو سوزم همچو شمع
گاه از فقدان آن نور هدی یابن الحسن
دست رد بر سینه ام امشب مزن زیرا که من
با محبان تو هستم آشنا یابن الحسن
شکسپیر گفت:
من همیشه خوشحالم، می دانید چرا؟
برای اینکه از هیچکس برای چیزی انتظاری ندارم
انتظارات همیشه صدمه زننده هستند
زندگی کوتاه است
پس به زندگی ات عشق بورز
خوشحال باش .. و لبخند بزن .. فقط برای خودت زندگی کن و
قبل از اینکه صحبت کنی » گوش کن
قبل از اینکه بنویسی » فکر کن
قبل از اینکه خرج کنی » درآمد داشته باش
قبل از اینکه دعا کنی » ببخش
قبل از اینکه صدمه بزنی » احساس کن
قبل از تنفر » عشق بورز
«این نقشها واقعی است» مجموعهای است که تلاش دارد نقشهای بازیگران گوناگون مؤثر در نظام خانواده را معرفی و تبیین کند تا آگاهانه و هنرمندانه در این صحنه وارد شویم و به بهترین نحو به ایفای نقشهایمان بپردازیم.
نویسنده معتقد است نظام خانواده بهخودیخود، نقشهای مشخصی را برای اعضای آن تعریف کرده است که اگر در ایفای آنها خلل و ناهماهنگی ایجاد شود، تعارضهای خانوادگی شکل خواهد گرفت؛ اما در مقابل، کارکرد مناسب هر یک از اعضا در نقش خود، موجب پایداری و شادکامی و رضایتمندی همۀ اعضای خانواده خواهد بود. در این مجلد از کتاب، «نقشهای زناشویی» زیر ذرهبین رفتهاند و کوشش شده تا حقوق و مسئولیتهای زن و شوهر و نقش آنها در خانواده، تعریف و تبیین شود.
کتاب، دو فصل دارد که فصل اول در حکم مقدمهای برای فصل دوم کتاب است. در فصل اول با عنوان «کلیات»، به سؤالاتی ازایندست، پاسخ داده میشود: نقشها بر اساس چه ملاکهایی میان زن و شوهر تقسیم میشوند؟ پذیرش تفاوت یا تشابه زن و مرد، چه آثاری دربر دارد؟ مهمترین ویژگیها و کارکردهای مردان و زنان کدام است؟ و چه ویژگی و کارکردی برای هر یک از زن و مرد، اهمیت بیشتری دارد؟
در فصل دوم به این سؤالات جواب داده میشود: نقش حمایت عاطفی متوجه زن است یا شوهر؟ مهمترین مصادیق حمایت عاطفی، کدام موارد هستند؟ چه تفاوتی میان مدیریت خانه و مدیریت خانواده است؟ اسلام، تأمین مخارج زندگی و خانواده را وظیفۀ چه کسی میداند؟ و زندگی در سایهسار پرورش معنویت چه پیامدهای روانشناختی مثبتی دارد؟
قنات، مظهر روشنایی محمدرضا افضلی/ شرکت انتشارات فنی ایران/ ۳۲ صفحه
این قنات است که به بسیاری از روستاهای حاشیه کویر کشور عزیزمان صفا و برکت بخشیده است، سرچشمهای که رسیدن به آن پشتکار، ذکاوت و تجربه فراوان میطلبد. اجداد ما با قناتسازی آبهای شیرین دامنه کوهستان را به خشکی سوزنده کویرها هدیه میکردند و شرایط سخت و نامناسب محیط زیست خویش را برای زندگی بهتر و شرایط مناسب برای کشاورزی تغییر میدادند.
«قنات، مظهر روشنایی»، کتابی داستانی مخصوص نوجوانان گروههای سنی «ب» و «ج» است که در خلال داستانی جذّاب، گرم و صمیمی و در محیطی فارغ از هیاهوی دنیای مدرن، کودکان و نوجوانان را با آداب و رسوم قدیمی، شیوههای ساخت و فواید کاریز یا قنات آشنا میکند.
کاوه نوجوان شهرنشینی است که همراه پدر برای دیدار با پدربزرگش، راهی یک روستای کویری میشود و در طول این سفر جذّاب با ماجرای حفر قنات آشنا شده و ضمن آن، اطلاعات فراوانی در خصوص قناتها و چگونگی حفر آنها و شاکلۀ کلی آنها میآموزد و در پایان داستان به وجود ارزشمند پدربزرگ و خطة آبا و اجدادیاش افتخار میکند.
خواندن این کتاب در ارتقای خودباوری ملّی و عزّت نفس کودک و نوجوان ایرانی مؤثر و مفید است و آنها را با پیشینة پرافتخار سرزمین گهرخیز ایران اسلامی، آشنا میکند.
کوچک جنگلیامیرحسین فردی/ قدیانی/ ۲۴۰ صفحه
مرحوم امیرحسین فردی بعد از مطالعه کتاب «سردار جنگل» اثر ابراهیم فخرایی که از نزدیکان میرزا بود به سرنوشت این قهرمان ملّی علاقهمند شد و با گسترش مطالعاتش در این زمینه اثر ارزشمند «کوچک جنگلی» را در خصوص زندگی و مبارزات سردار جنگل پدید آورد.
«کوچک جنگلی» که هشتاد سال پس از نهضت جنگل منتشر شد، روایتی نزدیک به واقع از قیام جنگل را با خلق و آفرینش استادانة شخصیتهای داستانی، نقل کرده است. نویسندة توانا با این روش بر جذابیت و خواندنیتر شدن این اثر تاریخی افزوده است.
این رمان نوجوانانه از بازگشت میرزا به گیلان پس از سالها تبعید و دیدار با دوستانش آغاز میشود و در ادامه، زندگی و مبارزات این مرد بزرگ را در سیوپنج فصل روایت میکند.
در سه فصل ابتدایی، حوادث تاریخی، مستندوار بیان میشود و از فصل چهارم پای شخصیتهای دیگری به متن باز شده و مخاطب در ادامه با روایت تاریخی جذّابتری مواجه میشود.
ماهیها پرواز میکنند مریم بصیری/ انتشارات کتاب جمکران/ ۳۱۱ صفحه
«ماهیها پرواز میکنند» یک سفرنامۀ حج است که در ۱۴ فصل یا به تعبیر خودِ کتاب، در ۱۴ شوط، نوشته شده است. نکتۀ شایانتوجه دربارة شیوۀ روایت این اثر، آن است که با زاویۀ دومشخص و خطاب به خود نویسنده، بیان شده و گویی نویسنده و مخاطب اثر یک نفر است که دارد خاطراتش را مرور میکند و سفرنامه را برای خودش مینویسد.
ماجرا، داستان دختر معماری است که به سفر حج رفته و تنها بهدنبال ویژگیهای معماری اسلامی میگردد، اما در طول این سفر زمینی، درگیر سفری ذهنی و معنوی نیز میشود که جذابیتهای متفاوتی برای او -و البته برای خوانندۀ اثر- ایجاد میکند.
در فرازی از کتاب میخوانیم: «هنوز هم داشتی با خودت گیج میزدی که آن سفر ناگهانی چه باری برایت داشته است. هنوز هم دلت مثل جوجهگنجشکی که از میان درختان بهشت افتاده بود کف خیابان، میتپید. قلب گنجشک مثل ویبرة تلفنت در کف دستت میتپید و میتپید تا اینکه انگار تماس برای همیشه قطع شد و قلب از ویبره افتاد».
«هر چه اعتراض میکنی و میگویی کجا میبردنت، کسی جوابت را نمیدهد، نمیدانی به عمد حرف نمیزنند و یا واقعاً فارسی بلد نیستند. هزار جور فکر و خیال میآید کنج ذهنت... لابد باید دیوانهترین دختر جهان باشی که با دیدن تابلوی اداره پلیس و دستگیر شدنت خوشحال شوی. لااقل مطمئن شدهای که مثل آدمرباهای تهران، دزدی در لباس پلیس نیستند... یک برگه میگذارند جلویت و با توپ و تشر حالیت میکنند پُرَش میکنی. دوربینت را هم میبرند و کیفت را هم میگردند. با بیرون ریختن رژ، ریمل و ادکلن لابد فکر میکنند به یک فروشگاه لوازم آرایش دستبرد زدهای...»