قطعه ای از یک کتاب
دوست،
دوست را کامل می کند؛ همانگونه که یک نیمه یِ در، نیمه ی ِدیگر را؛ امّا
یک نیمه یِ در، در نیمه ی دیگر، حل نمی شود، محو نمی شود، نابود نمی شود.
این شبیه شدن ها، مسأله یی ست که باعث می شود، ما غالباً تنها بمانیم؛ چرا
که از مُقلّد بیزاریم، یا از اینکه تقلید کنیم؛ مگر آنکه دوستی را با دلقکی
برابر بدانیم، یا آنقدر درمانده و ضعیف النفس باشیم که احتیاج به له شدن
در دیگری را حس کنیم، یا آنقدر بیمار باشیم که بخواهیم در مقام «خود همه
چیز بینی »، جمعی انسان توسری خور ساده لوح را به مسخرگی وادار کنیم.
ما
می خواهیم کسی با ما باشد که «ما» نباشد، دستگیرنده یِ ما باشد و
دستگیرنده اش باشیم، هشداردهنده ی به ما باشد و هشداردهنده یِ به او باشیم،
بیدار کننده ی ما و بیدار کننده اش... رفیقی که تو را دائماً تأیید می کند
یا تحسین، اسیر است نه رفیق.
ابوالمشاغل-نادر ابراهیمی