به خانه خوش آمدید
خوش آمدید به کوچه های صبح و اذان؛ به کوچه های صبح و سلام، به کوچه های عصر و خسته نباشید!
خوش آمدید، چشم هایی که در تولد پروانه ها بودید و دیدید آسمان را که میزبان چقدر پرواز بود!
خوش آمدید، دست های از طواف زخم ها و گلوله ها برگشته! این خاک، این خاک
مقدس، خودش را زیر گام های شما به یاد می آورد. شما، پرچمی دیگر از سربلندی
و عزت، بر تارک این خاک همواره پیروز هستید. چقدر بوی کمیل و عاشورا در
شانه های شما پیچیده است! چقدر بوی پروانه ها و بوی پروازهای بی برگشت می
دهید!
چشمانشان، رستنگاه نسیم و ستاره است و همواره از دهانشان، طنین مقاومتی سرخ می تراود.
می آیند با بال هایی زخمی، اما سربلند و استوار. خیابان در خیابان، بوی عود و اسپند است و وفور واژه های روشن آمدن.
کوچه در کوچه، سمفونی بهار است که فرزندان آفتاب را به استقبال آمده است.
می آیند و انتظار کبود مادرانشان، با شوق تغزل به پایان می رسد.
می آیند و برف آن همه دلواپسی، در هرم نفس هایشان ذوب می شود.
شهر قد راست می کند و باد، سرزمین خورشید را بذر حماسه می پاشد؛ به یمن
آمدنشان. عاشقان! برقرار باد بی قراری تان که لحظه های عارفانه ایثار را
خوش درخشیدید!
با کوله باری سبز از همت و ایمان، رفتید و بازمی گردید با کفش هایی از غرور و جاودانگی.
شکسته اید قفل های ظلمت و تیرگی را و از چشمان سپیده دمان سر برآورده اید.